• وبلاگ : جواب به شبهات اهل تسنن
  • يادداشت : اشكال بر عقيده به شفاعت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام. با توجه به محتواي خوبي که داريد، خوشحال ميشم اگر با هم تبادل لينک داشته باشيم. لطفا سايت من رو ببينيد و اگر مايل بوديد توي سايتم برام پيغام بگذاريد تا تبادل لينک کنيم
    + عزت يافته 

    سخن هايي كه يك شفاعت يافته دارد مي گويد:

    خودم تعجب كردم. باورم نمي شد. نكند عوضي گرفته باشند!

    نه مگر مي شود؟

    اما آن جا ديدم خيلي تيپ ها مثل من بودند كه از قيافه و طرز حرف زدنشان معلوم بود دوزخيان بهشتي اند و يه مشت غارتگر و حاجي رباخوار و حاكم آدم كش و نوكر بيگانه و آلت فعل استعمار و سرمايه دارهاي اسثتمار و چاقوكش و جيب بار و بچه باز و لات عوام فريب و فحاش و تهمت زن و رياكار و مرد خلافكار و همجنس باز و زن فاحشه و همه جور آدم توي بهشت تو برخورده اند.

    در همين بهشت شهيد هم هست... خدمتگزار و فداكار راه آزادي هم هست و مردم عدالت و حقيقت پرست هم هستند

    جانباز هم حست

    پيروان علي و شهيدان كربلا هم هستند

    و تمام آدم هاي فهميده و حسابي و مرد عقيده و جهاد

    بهشت تو خر در چمن است.

    + عزت يافته 

    واعظ از شفاعت سخن مي گفت.

    شفاعت يعني اثري كه شخصيت و انقلاب حسين در سرنوشت بشريت دارد.

    و براي ما اين واعظ نمونه عيني مي گفت.

    نمونه ي عيني مي گفت كه اثبات بكند كه حسين كشتي نجات و چراغ هدايت است.

    و به ما مي گفت كه اي انسان ها- از اين چراغ هدايت بهره بگيريد. اما نمونه عيني اين واعظ را بايد گفت تا بفهمند شيعيان!

    يك روز عاشورا بود و همه مردم شهر داشتند در مساجد و محافل گريه مي كردند.

    يك زن بدكاره اي كه در يكي از محله هاي اين شهر رسما معروفه بود و به اندازه اي كثيف بود و در ميان بدكاره هاي رسمي از همه پليدتر- كه همان روز عده اي مشتري داشت.

    نزديك ظهر مي خواست براي اين مشتري ها غذا درست بكند و يك سور و ساتي بر پا بكند. كبريت نداشت- آمد به منزل همسايه كبريت بگيرد و همسايه روضه داشت- روضه حسيني و شله مي دادند.

    و در باز بود و آمد و فتي و دود و دمي. رفت توي آشپزخانه- شعله هاي آتش زير ديگ خاموش شده بود و رويش خاكستر نشسته بود- در حالي كه در اتاق هاي بالا روضه خوان به داخل گودال قتلگاه رسيده بود و از تيغ كه بر حلقوم امام نشسته و خون و التماس يك قطره آب و سنگ و نيزه و مي گفت و صداي بلند گوشخراش از ضجه و شيون و ناله كه از دهان ها بلند مي شد و بر دل نمي نشست

    در آشپزحانه- اين زن پف مي كرد و در همان حال كه مصيبت حسين خوانده شد از چشم هاي اين فاحشه چند قطره اشك ريخت.

    بعد چه شد؟ اين زن بيست و چهار سال بعد مرد. در اعلي غرف بهشت اين زن را چهارنفر در خواب ديدند كه با مريم مقدس و فاطمه محشور شده است.

    ازش پرسيدند تو اين جا چه كار مي كني؟ مگر چه خبر شده؟ مگر حساب و كتاب اين جا چه فرمي است.

    گفت كار من خيلي خراب بود. خدا به قدري سخت گرفته بود كه از وحشت داشتم ديوانه مي شدم و تمام كارها و حالات و حتي خيالات پنهاني و افكار زودگذر و همه چيز............ با آن ترازوي عجيب مغناطيسي اتمي وزن شد.

    و خدا گفت: اگر به اندازه يك مثقال كار خوب بكني اثرش را مي بيني و اگر به اندازه يك مثقال كار بد باز هم اثرش اينجاست.

    خوب اين زن هم شغلش- درآمدش- زندگيش- عمرش و تمام وجودش گناه يك دست بود.

    مصرف تمام كثافت كاري هاي يك محله را يك تنه تامين مي كرد.

    و ملائك گرفته بودندش كه تو حتي يك ذره كار خوب نكردي. و زنجيرش كردند و غل و آتش!

    و تحقيرش هم مي كردند كه تو ذاتت كثيف بود و فكر رو روح و عقيده ات و احساس و شخصيتت در پليدي و پستي و كثافت كاري است.

    يك دفعه

    ديدم تمام قرآن و ترازو و نامه ي اعمال يك دفعه كنار رفت و خدا هم لحن و رفتارش عوض شد.

    شفيع روز جزا آمد و دستم را گرفت و از آن محكمه ي وحشتناك نجاتم داد و چون در دست راستم جواز ورود نداشتم و نمي تونستم از در بهشت رد بشوم

    چون در بهشت را كنارش مامور مي ايستانند- مامور بيدار و دقيق- اصلا در اين بهشت عنصر پست و بي ارزش و ناپاك و بي شعور نمي گذارند رد بشود.

    اين را از يك جاي عجيب غريبي وارد بهشت كردند. يك جايي كه فقط پارتي دارها مي توانستند وارد شوند.

    خلاصه اين فاحشه خودش را بين بهشتي ها حا زد.

    وقتي اين سرگذشت را شنيدم

    دلم لرزيد/

    احساس كردم كه همه چيز در درونم فروريخت و رها شدم.

    و گريختم از تو- گريختم از واعظت- گريختم از دين تو و از مذهب و مرام تو

    گريختم

    و امروز هم مي گريزم. به سرعت اسبي كه دهنه و افسار و پايبند را ريخته باشد- مي گريزم

    شما هم در تعقيب من لنگ لنگان مي آييد تا به خيال واهي خود مرا دوباره به چنگ آوريد و رامم كنيد

    ناشيانه دشنامم داديد

    و با خشم و هياهو و فريادهاي وحشت افزا

    قدم سست مي كنم

    به من نزديك مي شوي.

    هنوز به چنگ نيامده شلاق مي كشي و مي خواهي دوباره افسار و دهنه و ساق و زين و بند ...........

    + هادي 
    سلام بر تو اي مجاهد في سبيل الله و لعنت خدا بر دشمن اين وبلاگ و لعنت بر ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و..... و سلام بر گويندگان لا اله الا الله-محمد رسول الله-علي ولي الله-و لعنت بر حرام زاده هايي كه پس از يك بار سفر حج بجاي ثواب داراي فرزندان حرام زاده ميشوند و لعنت بر اون تخم شمر پست بلوچ سگ سنّي كه همراه با بقيه لباس هندي سگ سني متعصب هاي افغانستان و هند و سند و آسياي ميانه با غل و زنجير بدرگ واصل ميشوند كه عمر هستي و نيستي آنها را بباد داد اما همچنان او را دوست دارند و بايد در جواب اين معاند دين خدا بگويم كه هر جا در اسلام قانوني بوجود آمده يا منع شده در قرآن آيه اي مرتبط با آن وجود دارد كه از آن نهي يا امر ميكند و ازدواج موقت يا عقد متعه يا باصطلاح صيغه در قرآن سوره نسا آيه 24 همراه با بقيه كارهاي حلال در ازدواج و نوع ان حلال اعلام شده حال آنكه چند حديث از عمر عليه اللعنه در كتب و صحاح اهل سنت آمده كه دلالت بر منع حج و ازدواج متعه دارد و اين موضوع بتازگي در مجامع عامه و سني باب شده كه پيامبر آن را حرام كرده كه با دليل فوق كه در قرآن آمده آن را نقض ميكند و جالب اينكه احاديث جعلي حرام شدن آنرا به يكزمان معين بيان نميكنند و نشان ميدهد كه هر ننه قمر سگ سني براي تبرئه عمر يك دروغ ساخته كه قابل استناد نيست و 2- لعنت بر پدر و مادر خودت اي بلوچ خارج از اسلام -بفرض اينكه در دين غلط شما صيغه حرام است تو از كجا ميداني صاحب وبلاگ فرزند ازدواج متعه است و بدانكه اسلام به اين نيست كه بگوئي من مسلمانم و لباس هزار ويكشبي تنت كني اسلام به عمل است و ما در عمل هم از شما مسلمانتريم و يك دليل ديگر هم برايت بياورم تا قانع شوي كه شيعه حق است ما همه مسلمانيم و قبول داريم كه محمد فرستاده ي خداست و اين بدين معني نيست كه ما مسلمان كامليم و مسلمان كامل كسي است كه به دستورات سنت و گفته هاي رسول خدا عمل كند اين تا اينجا حالا بگو ببينم بفرض هم كه ما اين 3 تا خوك كثيفو(ابوبكر و عمر و عثمان) را قبول داشته باشيم اينها كدامين حديث و عمل معروف و جديد دارند وكدام كتاب از احاديث در باره سخنان آنان نوشته الا داستان زندگي آنها و حال آنكه ما از علي ژبروي ميكنيم چون او صاحب كتاب است و علم مفيد به ما داده و اينجا نيز شيعه واقعي كسي است كه همچو علي باشد و به سخنان او عمل كند و چه نفعي دارد من خود را پيرو كسي معرفي كنم كه نه علمي از او برجا مانده نه كتاب حديثي الا داستانهاي چرند كه بهيچ دردي نميخورد اصلا اين اعتقاد به اينگونه خلافت به چه درد ميخورد